تنهایی06

شناختنت معما نیست در نوشته هام تفسیرشو

اکسیژن تمام کردم و کلاف عشق سردرگم شد

 نقاب زده می آید ازکورترین نقطه زمان

زندگی به من فهماند  که من یک مردم یک مرد

قضاوت شده

بغض در حمام

سکوت

فریاد بی صدا

زجر

چراغ قرمز

ممنوع

یعنی اه ه ه ه ه

یعنی فقط و فقط کار

تحمیل شده

محکوم شده

زنده به گور شده در دنیا.بی صدا

زیر افسار بی احساسی زنان وول می خورم..مهم نیست

باید ساخت با هرزگی آنها..

مرا از حال خودم باخبر کنید

دیواریست بین من و منم

مرزهابرایم کمرنگ شده

من در خود غرقم

در دنیای ناشناخته افکارم وای مانی چقدر کلافه شده است این روزها

عقایدم با من سرجنگ دارند

درجنگ با خودآنقدرسینه خیز رفتم که زخمی برگشتم

در نقش ها در بایدها و نباید ها در عرف و شرع

در حلال و حرام در مستحبات و مکروحات

آنقدر دست وپا زدم که غرق شدم افکارم

با جهات گلاویز شده خودم را در بند میکشم تا از عقایدم فاصله نگیرم 

    مراقب خود هستم که دست از پا خطا نکنم
boy-only

تنهایی05


زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم
آخرین فرصت خندیدن ماست
زندگی هم همه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هر کجا خندیدیم
زندگانی آنجاست

تنهایی04

می دانی... 

 حرفهاییست برای نگفتن..  

ارزش واقعی هر کس به اندازه ی حرفهاییست که برای نگفتن دارد  

 کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن  

 من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی.. 

boy-only

تنهایی03

همیشه بر این فکر بودم که  با به دست آوردنت دیگر همه ی نداشته هایم پر می شود..
 اما امروز احساس می کنم
 با وجود تو خیلی چیزها کم شد..
 نمی دانم تو ارزش آن را داشتی یا نه .....
دچار تردید در زمان حال و آینده شده ام.
boy-only

تنهایی02


روحم را قطره قطره می کنم و هر قطره را در خودنویس زبانم می ریزم

آن قطره را هر یک کلمه ای می سازم و نامه ای می شوم تا تو فردا بخوانی و بدانی

که این ساعت های خالی از تو تا کجا از تو پر بوده ام

حرفهای ما هنوز ناتمام است

تنهایی01


گاهی اوقات , آن چیزی را که به عنوان عشق می ستاییم هست اما نیست.


boy-only